شب شده بود و دوباره دل گرفته بود
به یاد کرب و بلا برای حرم گرفته بود
داشتم از غصه می مردم به یاد کرب و بلا
گفتم امشب رو میرم زیارت امام رضا
رفتم و رو به ضریح باصفاش زانو زدم
حرفای دلم رو پیش ضامن آهو زدم
گفتم آی امام رضا تو رو به حق مادرت
یک نگاه کن به دل سیاه این کبوترت
من غلامتم تو باید به دلم شاهی کنی
برای زیارت حسین من رو راهی کنی
میون درد و دلام توی همین حال و هوا
دیدم انگاری نشسته رو به روم امام رضا
دیدم آقای غریبم داره گریه میکنه
سر تکون میده ازم داره گلایه میکنه
میگه آی اونی که حال خودت رو خوب میدونی
تو که صبح تا شب داری دل من رو می سوزونی
با چه رویی آمدی پیش من امام رضا
با چه رویی آمدی میخوای بری کرب وبلا
به حریم ما تا محرم نشی فایده نداره
کربلا بری و آدم نشی فایده نداره
به آقام گفتم:امام رضا به حق مادرت
یک نگاه کن به دل سیاه این کبوترت
تا که از صدق و صفا عاشق و مبتلا بشم
آن جوری که تو میخوای زائر کربلا بشم